استاد مطهری، مهندس موسوی و بیماری التقاط
در میان شاگردان حضرت روح الله(ره) بیشک استاد شهید مرتضی مطهری را میتوان برجستهترین شاگرد ایشان دانست که نام وی چون خورشیدی در محفل شاگردان امام(ره) میدرخشد.
استاد شهید مرتضی مطهری با تفقه و دقت نظر در آموزههای دینی چنان بر آن اشراف یافت که استادش در وصف آثار وی میگویند: «آثاری که از او هست، بی استثنا، همه آثارش خوب است. و من کسی، دیگری را سراغ ندارم که بتوانم بگویم بیاستثنا آثارش خوب است.»(11/2/61)
اما یکی از مولفه ها و ویژگیهاییکه مطهری را در این جایگاه ممتاز قرار داد، حضور وی در جبهه مقابله با نفوذ اندیشههای انحرافی در حوزه دین بود. مطهری به خوبی دریافت آنچه که دین را در عصر حاکمیت ایدئولوژیهای انسانی تهدید میکند، نه ظهور و بروز مکاتب اومانیستی و حتی الحادی است، بلکه شکلگیری اندیشههای التقاطی است که استحاله تدریجی دین را نشانه رفته است.
تلاش برای به روز کردن دین و ارائه چهره ای از آن متناسب با مقتضیات زمان، توسط مسلمانانی که دغدغه دین را داشته ولی به جای تفقه در دین با وام گیری مفاهیم و ارزشها از دیگر مکاتب به ظاهر مدرن جدید، حرکتی انحرافی بود که منجر به ارائه دینی التقاطی گردید.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در تشریح وضعیت فکری – فرهنگی آن دوران میفرمایند: »یک عده تحتتأثیر جاذبههای افکار نو و وارداتی، مجذوب اینها میشدند و سعی میکردند اسلام و فکر اسلامی و دین را با اینها تطبیق کنند؛ منتی هم سر دین میگذاشتند که ما اسلام را جوانپسند و مردمی و قابل قبول کردهایم! گاهی اوقات کاسهی از آش داغتر هم میشدند و چند قدم هم جلوتر از صاحبان این فکرها پیش میرفتند، برای اینکه نبادا متهم به مرتجع بودن و این حرفها شوند که این را هم ما در مواردی دیدیم. نبوت و توحید و معاد و مباحث امامت و مباحث فقهی و مباحث اجتماعی و سیاسی اسلام را به سمت مشابهات خودش در مکاتب بیگانهی از اسلام و احیانا الحادی و بکلی بیگانهی از دین کشاندند و منت هم سر اسلام میگذاشتند که ما آمدیم اسلام را همهکس فهم و همهکس پسند و در چشمها شیرین کردیم!« (18/12/82)
در این دوران اندیشههای مارکسیستی، لیبرالیستی، اگزیستانسیالیستی و دیگر ایسمهای غربی توسط جریانهای فکری داخلی به آموزههای دینی گره زده میشد و نسخه های التقاطی اندیشه برای جلب نظر جوانان و جذب آنها به احزاب و گروههای سیاسی مختلف ارائه میگردید.
نهضت آزادی، جبهه ملی، مجاهدین خلق(منافقین)، چریکهای فدایی خلق، حزب سوسیالیستهای خداپرست، حزب توده، گروهک فرقان و ... از جمله گروههای ریز و درشتی بودند که در دهه 20 تا 50 در کشور شکل گرفته و کم و بیش از اندیشه التقاطی رنج میبردند.
در چنین شرایطی بود که مطهری به صحنه آمد و برای مبارزه با التقاط، افزایش آگاهی و بصیرت و شناخت صحیح آموزههای دینی با متد و روشهای اسلامی و همچنین تعریف شفاف مرز بین اسلام و مارکسیسم و لیبرالیسم و دیگر ایسمهای مطرح، مجاهدت خود را آغاز نمود.
حکیم فرزانه انقلاب اسلامی و یار دیرین شهید مطهری، وی را "پهلوان میدان مبارزه با افکار التقاطی"(11/2/84) معرفی کرده و در وصف ایشان میفرماید: »ایشان با قوت فکری و اندیشه صائب خود در دهههای 1340-50 وارد میدانهایی شد که تا آن زمان هیچ کس در زمینه مسائل اسلامی وارد آن نشده بود و با تفکرات وارداتی غربی و شرقی به چالش علمی عمیق، وسیع و تمام نشدنی پرداخت و در جبهه مقابله با مارکسیسم و تفکرات غربی و لیبرالیسم دست به یک جهاد هوشمندانه زد و با توان علمی و ایمان راسخ و اعتماد به نفس، موفقیتهای بزرگی به دست آورد و با قدرت اجتهاد و انصاف و ادب علمی، روشی متقن و بدور از تحجر و التقاط برای معرفی اسلام و مقابله با کجاندیشی و انحراف ایجاد کرد و پایههای افکار مورد نیاز جامعه اسلامی و انقلابی را تأسیس نمود و نقش مؤثری بر جریان فکری اسلامی و شکلگیری نظام اسلامی بر جای گذاشت و بصورت سنگری امن برای جوانان طالب و علاقمند فکر اسلامی در حوزهها و دانشگاهها درآمد تا بتوانند زیر سایه این تفکر عمیق و مستحکم دین خود را حفظ کنند و دستآوردهای نوین فکری داشته باشند و از آن دفاع نمایند.«(6/2/83)
معظم له در جایی دیگر مطهری را عالمی "نافذالبصیره" معرفی میکند که حضور در جبهه مبارزه با التقاط برخاسته از این ویژگی ایشان بود. ایشان می فرمایند: «شهید مطهّری یک مبارزِ در راه خدا؛ یعنی یک مجاهد فی سبیلاللَّه بود. منتها جهاد، انواعی دارد. یکی از سختترین جهادها این است که در مقابله با هجوم افکار و فرهنگهای غلط و انحرافی و درک غلط جمعی از مردم، انسانی که حق را میشناسد، بایستد و بخواهد از حق دفاع کند و با بیان، با فکر، با منطق و با سلاح زبان و قلم، ذهنها را به سمت آنچه درست است هدایت کند. این، از آن جهادهای بسیار دشوار است و شهید مطهّری، این جهاد سخت را سالهای متمادی انجام داد. او انسان بصیر و نافذالبصیرهای بود؛ آدم معمولی نبود؛ بینش تیزی داشت؛ به سطح جامعه نگاه میکرد و اشتباهاتی را که در فهم عمومی ملت ما وجود داشت و متأثّر از تلقین دشمنان بود، میفهمید که چیست و شروع میکرد با آنها مبارزه کردن.« (15/2/72)
حاصل همین کالبدشکافی و شفاف سازی و آگاهیبخشی بود که کینه مطهری در قلب مخالفین التقاطی رسوب نمود و شکست خوردگان عرصه مباحثه و مجادله علمی، آنگاه که همه نقشه های خود را نقش بر آب میدیدند و شاهد ریزش و جدایی جوانان از اندیشه های انحرافی خود بودند، راه را تنها در حذف فیزیکی مطهری یافته و وی را با گلوله ای در 12 اردیبهشت سال 1358 به شهادت رساندند. گلوله ای که از اسلحه منافقی بر پیشانی "شهید مبارزه با التقاط" نشست.
حضرت آیت الله خامنه ای به این ماجرا چنین اشاره دارد: »همان مبارزه موجب شد که مطهّری به شرف شهادت نائل شود؛ یعنی آن دشمنی که مطهّری را بر زمین انداخت و خون او را جاری کرد، دشمنی بود که از ارشادها و آگاهیهایی که او به مردم میداد، صدمه میدید. چون شهید مطهّری در مقابل التقاط ایستاد، در مقابل نفاق ایستاد، در مقابل تهاجم فرهنگ غرب و شرق ایستاد و اسلام ناب و اسلام فقاهتی را ترویج کرد، لذا کسانیکه با این چیزها مخالف بودند، او را بر زمین انداختند.« (15/2/72)
هرچند مبارزه مطهری با التقاط در هوشیاری ملت نسبت به این بیماری نقش بسزایی داشت، اما موجب ریشه کن شدن کامل آن نگردید. با آشکار شدن ماهیت این جریانها برای ملت در سال 60، تا مدتی اندیشه های التقاطی به محاق رفته و عرصه ظهور و بروز نیافتند. با پایان یافتن جنگ و اولویت گرفتن مساله توسعه و بازسازی کشور و قدرت گرفتن دولت سازندگی بود که فضای فکری - فرهنگی کشور نیز دچار تحول شد و زمینههای شکلگیری و تقویت جریانهاب التقاطی جدید فراهم آورد. فعالان سیاسی - فرهنگی که روزگاری خود را منادی اسلام ناب محمدی(ص) میدانستند، به دلیل نداشتن عمق کافی در شناخت آموزههای دینی در مواجه با ایدئولوژیهای جدیدی که در دهه 70 توسط استاد غرب زده در دانشگاهها تدریس می شد، دچار استحاله شده و به روشنفکرانی مبدل گردیدند که به بهانه ارائه قرائتهای جدید از دین، اندیشه اسلام ناب محمدی(ص) را دچار التقاط کردند.
این عدم توجه به مرزبندیها و رعایت اصول، تنها در حوزه های فکری – فرهنگی باقی نماند، بلکه بتدریج التقاط مرزهای جناح بندیهای سیاسی را نیز در نوردید و التقاطیون تا شورای مرکزی احزاب و گروههای سیاسی مدعی خط امام به پیش رفتند. نفوذ اندیشه های سکولاریستی در دفتر تحکیم وحدت و استحاله کامل این جریان باسابقه دانشجویی مدعی خط امام نمونه عینی نفوذ اندیشه های التقاطی در درون جبهه مدعی خط امام بود.
ظهور و محوریت یافتن افرادی چون عبدالکریم سروش، حسین بشسیریه، سیدجواد طباطبایی، مجتهد شبستری، اکبر گنجی، محسن کدیور، هاشم آغاجری و ... به عنوان لیدرها و تئوریسینهای فکری این گروهها، بالاخص بعد از شکل گیری دولت دوم خرداد، نمونه ای از نفوذ و استحاله در حوزه های فکری – معرفتی این جریان بود.
همچنین ائتلاف و تعامل کامل با گروههای سیاسی و شخصیتهای محوری آن همچون نهضت آزادی، جنبش مسلمانان مبارز، جنبشهای فمینیستی، جریانهای مدعی حقوق بشر، جنبشهای مارکسیستی و نئومارکسیستی دانشجویی و ... را میتوان به عنوان نماد کامل التقاط در حوزه فعالیتهای سیاسی مطرح نمود.
فرآیند "فرورفتن در منجلاب التقاط" بود که در قالب فتنه سبز و کلید خوردن سناریوی کودتای مخملین در آستانه انتخابات ریاست جمهوری دهم ظاهر گردید و اندیشه التقاطی آثار سیاسی – امنیتی خود را به عینه بروز داد و به جریان برانداز نظام مبدل شد. (پروسهای که قریب به 30 سال پیش در سالهای 59، 60 توسط اسلاف خلف جریانهای التقاطی امروز، شاهد آن بودیم!)
در این میان التقاطیون که لیدری جریان فتنه را برعهده داشتند، تا بدانجا پیش رفتند که همه جریانهای منحرف فکری - سیاسی و زخم خوردگان از انقلاب اسلامی به حمایت از آنها وارد عمل شده و برای موفقیت فتنه گران در برابر اندیشه اصل اسلام ناب محمدی(ص) صف آرایی کردند.
مروری بر رفتار سیاسی و سخنان موسوی مدعی خط امام به عینه وجود اندیشه التقاطی را در وی آشکار میسازد. به عنوان نمونه وی در روزهای پایانی فروردین ماه سال جدید به دیدار جمعی از فعالان ملی- مذهبی رفته و در آنجا اظهار می دارد: «ما مبلغ قرائت رحمانی از دین هستیم. قرائتی از دین که واجد حداکثر مدارا نسبت به تمامی دیدگاه ها و عقاید است.»
تلاش برای تبلیغ "قرائت رحمانی از دین" از جمله مفاهیمی مشتبهی است که برای فهم منظور موسوی باید به دیگر گفتار و رفتار وی توجه نمود. وی در بخشی دیگر از سخنان خود در این دیدار منظور خود را از نگاه رحمانی به دین ارائه میدهد و آن را متناظر با "نگاه حداقلی به دین" تفسیر مینماید و تاکید میکند: «همه باید دور هم و کنار و همدل یکدیگر باشیم؛ باید روی «حداقلها» توافق کرد. شعارهایی را برگزینیم که قدرت وصلکردن و همراه ساختن حداکثری داشته باشد. همانطور که رنگ سبز، شاخصی حداقلی برای پیوند یافتن شهروندان معترض به وضع موجود شده است، باید بر محورهایی حداقلی برای پیشبرد و گسترش جنبش سبز اجماع کرد.»
همین نگاه حداقلی است که زمینه نفوذ و استحاله را در جریانهای سیاسی و ایجاد التقاط را در جریانهای فکری فراهم آورده است. بیماری که جریان فتنه و سران فتنه بدان دچار گشته اند. جالب است که بدانیم در این دیدار افرادی چون "حبیب الله پیمان" و "عزت الله سحابی" و "محمدبسته نگار" حضور دارند! در این شرایط به خوبی معلوم میشود که مصادیق ضمیر "ما" در عبارت" همه باید دور هم و کنار و همدل یکدیگر باشیم" چه کسانی هستند!
آری منظور ایشان از قرائت رحمانی از دین، کنار نهادن توصیه های حضرت امام در مورد جریانهای سیاسی انحرافی از جمله نهضت آزادی است و دیدار و موانست با آنها برای تحقق آنچه وی آرمانهای جنبش سبز مینامد، میباشد! براستی تلاش برای وحدت با جریانهای مخالف و معاند و مطرود حضرت امام(ره) توسط نخست وزیر امام چه معنایی میتواند داشته باشد!؟ آیا آقای موسوی این عبارات حضرت امام(ره) را خطاب به وزیرکشور وقت که اتفاقا وزیر کشور آقای موسوی در سال 1367 و رئیس کمیته صیانت از آرای وی در سال 1388 بوده را فراموش کردهاند که فرمودند: «نهضت به اصطلاح آزادى صلاحیت براى هیچ امرى از امور دولتى یا قانونگذارى یا قضایى را ندارند؛ و ضرر آنها، به اعتبار آنکه متظاهر به اسلام هستند و با این حربه جوانان عزیز ما را منحرف خواهند کرد و نیز با دخالت بیمورد در تفسیر قرآن کریم و احادیث شریفه و تأویلهاى جاهلانه موجب فساد عظیم ممکن است بشوند، از ضرر گروهکهاى دیگر، حتى منافقین این فرزندان عزیز مهندس بازرگان، بیشتر و بالاتر است» (صحیفه امام، ج 20، ص 479، 30/11/67)
امروز جریان فتنه پا را از این هم فراتر نهاده و سازمان منافقین، سلطنت طلبان و ضدانقلابیون فراری را در جمع حامیان سبزپوش خود میبیند و تلاشی هم ندارد که صف خود را ازآنها جدا نماید.
به هر حال هر چه میگذرد ابعاد جدیدتری از اندیشه التقاطی سران فتنه نمایان میگردد و به خوبی نشان میدهد که عاقبت "التقاط اندیشی" از آخور دشمنان انقلاب اسلامی سر در خواهد آورد. براستی اگر مطهری امروز زنده بود در برابر التقاط جدید چگونه افشاگری میکرد؟!
جامعه امروز ما به مطهریهای دیگری سخت نیازمند است!